مرثیه ورود به کربلا
دست به خاکت زدم جان مرا آتش‌زدی
با غمت لبهای خندان مرا آتش زدی
ای زمین کربلا آرام‌تر من زینبم
با همین حسی ات تود دستان مرا آتش زدی
ماجرایی در خودت پنهان نمدی تا به کی ؟
تو خبر داری که قرآن مرا آتش‌زدن ؟
باعث تغیر احوالات تو ای خاک بلا
دیدی احوال حسین جان مرا آتش‌زدن
با چه جرات غصه را تا قلب زینب می بری
با چه جرات زاری پنهان مرا آتش‌زدن
کوفیان را جای دادی در میان تربتت
این چنین قلب هراسان مرا آتش‌زدن

مرثیه ورود به کربلا
ای زمین کربلا آرام تر من زینبم
باهمین حسی تو دستان مرا آتش‌زدن
باعلمدارم مداری کن نکش در علقمه
مشگ گفتم از چه دندان مرا آتش‌زدن
می رسد روزی که می بینم تنی یان شده
بین گودال لب عطشان مرا آتش زدی
اضطراب انداختی در قلب طفلانی حسین
وای اگر بینم که طفلانی مرا آتش‌زدن
خیمه ها برپا شده انگار می بینم دمی
چادرو خرگاه یاران مرا آتش‌زدن


برچسب‌ها: مرثیه ورود به کربلا
+ نوشته شده در  جمعه بیستم تیر ۱۴۰۴ساعت 16:10  توسط امیر  |